در ایران، طی دو دهه اخیر، بحرانهای زیستمحیطی چهره ملموستری به خود گرفتهاند. کاهش بارشها و تداوم خشکسالی، پدیده گرد و غبار در منطقه جنوبغرب، خشکشدن دریاچهها و تالابهایی مانند دریاچه ارومیه و گاوخونی، همچنین آلودگی هوای کلانشهرها از جمله تهران، تبریز و اصفهان، دغدغههای جمعی را به مرور افزایش دادهاند.
نوجوانان ایرانی، به واسطه حضور در مدارس، برنامههای آموزشی رسانه ملی، شبکههای اجتماعی و حتی فعالیت تشکلهای دانشآموزی و سمنهای محلی، با اخباری مواجهاند که تصویر نامطمئن و گاهی هشدارآمیزی از آینده محیطزیست کشور ارائه میدهد. پرسش اینجاست که آیا این تماس اطلاعاتی و تجربیات مستقیم به سطحی از “آگاهی زیستمحیطی” در این نسل منجر شده یا خیر؟
شواهد موجود نشان میدهد نوجوانان ایرانی تا حدی نسبت به معضلات زیستمحیطی حساسیت کسب کردهاند. بسیاری از آنها درباره بحران آب، آلودگی هوا، مشکلات پسماند و تغییرات اقلیمی اطلاعات و نگرانیهایی دارند؛ هرچند که آگاهی آنها معمولاً سطحی و شتابزده است و لزوماً با تحلیل علمی یا مهارت عملی زیستمحیطی همراه نیست. برای نمونه، نظرسنجیهای مستقل اخیر در تهران، شیراز و اهواز، بیانگر آن است که اکثریت نوجوانان مخاطرات هوا و کمآبی را جدی میدانند؛ اما کمتر به شیوههای دقیق نگهداری انرژی، رفتار مصرفی مسئولانه یا مشارکت شهروندی در حفاظت محیط زیست پایبند هستند.
نکته قابل تأمل دیگر، نوع مواجهه روانی نوجوانان با این اخبار و مشکلات است. بسیاری از نوجوانان ایرانی، بهویژه در کلانشهرها، احساس نگرانی و حتی ناامیدی نسبت به آینده محیط زیست کشور دارند و بخشی از این اضطراب به شکل پریشانی فکری، تردید نسبت به آینده تحصیلی و حتی تصمیمات مهم زندگی (مانند مهاجرت یا انتخاب محل تحصیل و زندگی) بروز پیدا میکند. با این حال، به علت ضعف سیستمهای مشاورهای در مدارس و کمتوجهی سیاستگذاران آموزشی به سلامت روان نسل جدید، این دغدغهها عموماً شنیده و جدی گرفته نمیشود. نوجوانان در فقدان فضای باز گفتوگو، بیشتر آنچه را از رسانهها و شبکههای اجتماعی دریافت میکنند، به شکل اضطراب فردی تجربه میکنند و کمتر فرصت بیان و رفع این نگرانیها به شیوه جمعی و مشارکتی برایشان فراهم است.
نکته مهمتر اینکه، برخلاف بسیاری از کشورهای توسعهیافته که آموزش محیط زیست به شکل هدفمند و ساختاریافته در مدارس و فعالیتهای فوقبرنامه جایگاه دارد، نظام آموزشی ایران همچنان نگاه مناسبی نسبت به تربیت زیستمحیطی و راهبردهای زندگی پایدار ندارد. هرچند گامهایی مانند گنجاندن موضوعات زیستمحیطی در کتابهای درسی یا اجرای طرحهایی مانند “مدارس سبز” برداشته شده، اما تأثیر این اقدامات هم محدود و اغلب نمادین باقی مانده است. همین باعث میشود نوجوان ایرانی، اگرچه مستقیماً با پیامدهای بحران اقلیمی زیسته و آنها را لمس میکند، آگاهی و ابزار کافی برای واکنش مناسب، مشارکت جمعی و بازیابی امید پیدا نکند.
در نهایت، اضطراب اقلیمی در نسل نوجوان ایران واقعیتی رو به گسترش است. این اضطراب، از یکسو ناشی از حجم بالای اخبار منفی و تجربه روزمره بحرانهای زیستمحیطی است و از سوی دیگر، به خاطر نبود سازوکارهای حمایتی آموزشی و مشاورهای، مدام تشدید میشود. راهکار برونرفت از این وضعیت، تنها افزایش اطلاعات علمی یا آموزش مصرف بهینه نیست؛ بلکه نیازمند فرهنگسازی، ایجاد فضا برای شنیدهشدن نگرانیها، توسعه ظرفیتهای مشاورهای، تقویت تشکلهای نوجوانان و توجه اساسی به اصل “امید اجتماعی” در آموزش زیستمحیطی نسل امروز است.